گلوله ی توپ 106 بلندتر از قد او بود. گفتم: «چه جوری اومدی این جا؟» گفت: «با التماس»
گفتم: «چه جوری گلوله ی توپ رو بلند می کنی می آوری؟» گفت: «با التماس»، گفتم: «می دونی آدم چه جوری شهید می شه؟»
گفت: «با التماس و رفت».
چند قدم برگشت گفت: «اگر شهید شدم، شما دست از راه امام برندارین».
وقتی آخرین تکه های بدنش رو تو پلاستیک ریختم، فهمیدم چه قدر التماس کرده بود برای شهادت......